فراموشکاری
چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۱۱ ب.ظ
هربار مطالعه و نوشتن رو کنار گذاشتم، از خودم فاصله گرفتم؛ دور و دورتر شدم از اون کسی که میخواستم باشم احساس میکنم دارم به یک خواب عمیق فرو میرم، هرچه رو به بزرگسالی حرکت میکنم، فراموشی بیشتر از قبل روی افکار و قلبم پرده میندازه.
اگه این بزرگسالیه من نمیخوامش! خدایا قرارمون یادته هنوز؟ وقتی کوچولو بودم بهت گفتم نذار اونقدری بزرگ بشم که قاطی بشم با آدم بزرگها... سریع منو ببر پیش خودت تا وقت نکنم خیلی فراموشت کنم
هنوزم سر قولم هستما! فقط ببخشید که یادم میره قولم رو... خاصیت بزرگسالیه. زمین سرد و آدمهای هزار رنگ و ویترین های مغازه ها و دود و گرد و غبار... بایدم فراموشم بشه!
اصلا بگو ببینم منو آوردی زمین که چی بشه؟ یادم نمیاد خدا جون! گرد و غبار ذهنم رو پوشونده
داره کم کم دیر میشه باید آماده بشم. کمکم کن وسایلمو جمع کنم
- ۰۴/۰۳/۲۲